نفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضلنفس وهمه ی هستی مامان وبابا آقا ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
 گل دخترم فاطمه زهرا گل دخترم فاطمه زهرا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

به عشق ابوالفضل ♥●•٠·˙

یوسف هــــــــــــــــــــــور

شهید علـــــــــــــی هاشمی و همراهانش در قرارگاه نصرت کار بزرگی را انجام دادند و یکی از عملیاتهای بزرگ جنگ در سوم اسفند سال 62 در این منطقه به اجرا در آمد که نام "خیبر" را به خود گرفت و در سال بعد (63) نیز عملیات دیگری در این منطقه به نام"بدر" انجام شد. در واقع یکی از جبهه های فعال عملیاتی  ایران علیه رژیم بعث عراق منطقه هورالهویزه بود که شهید علی هاشمی آن را طراحی کرد.   دکتر علایی در مورد نحوه شهادت سردار علی هاشمی نیز گفت: در روزهای آخر جنگ ارتش عراق  حملات خود را به جبهه های ایران آغاز کرد و در پی حمله ای که عراق در پشت قرارگاه نصرت داشت  شهید علی هاشمی و تعدادی از دوستانش به این منطقه عزیمت کردند و ظاهرا د...
25 آذر 1392

عدم توفیق

دیشب کلی برنامه ریختیم با جناب همسر که صبح زود پاشیم بیوفتیم راه دنبال کارهای بانکی و عقب افتاده . بعد مدتها عزم راسخ داشتیم جون خودم. سر مبارک به بالین نذاشته بودیم که جناب ابوالفضل خان بیدار شدند و شروع به گریه و بی تابی , طفلک بینیش کیپ شده و نمیتونه از راه بینی نفس بکشه از راه دهان هم نمیدونم وقتی میخوابه یادش میره که نفس بکشه خلاصه اینکه تا صبح با هم بیدار بودیم  وایشون گریه میکردن و من کلافه که چیکار کنم براش؛ هیچی دیگه دم صبحی دیدم هوا یه طوریه، یه نیگا کردم بیرون دیدم ؛ بعله هوا خاکه وسرده وباد شدیدی هم وزیدن گرفته ، دیگه خلاصه بیخیال رفتن شدیم و همه چی دست بدست هم داد تا همچنان کارهای عقب افتاده عقبتر بیفتند. ج...
22 آذر 1392

حمایت از خوزستان عزیز

چه زیبا بود... چنگ شد... ویران شد... پدر مرد... عمو مرد... شهر پر از مرده شد... جنگ تمام شد... مردیم تا آباد شد... خرمشهر آباد نشد... اهواز آباد نشد... خوزستان ویران شد... اما هوا پاک بود... هوا خاک شد... هوای خاک عادت شد... اما آب گل نبود... آب گل شد... خوردن آب گل عادت شد... آب گل را بردند... ویرانه ویرانه تر شد... ما ماندیم و سرفه، هوای آلوده، کارخانچات به جای فالوده دادند به ما دوده ای هم وطن به این قسمت نقشه ات نگاه کن... حال و روز ما را می بینی؟! در شهر ما همه بیمار شدند... صدای ما دیگر تاب ندارد... گوش شنوا ندارد... تو فریاد بزن... شاید شاید شاید ک...
21 آذر 1392

پسرک مریض شده

سلام دوستای خوبم. گلم امروز سه روزه که به شدت تب کرده و باز هم سرما خورده تو یکماه گذشته این سومین باره    تب و بیحالی ,سه شبه اصلن درست نخوابیدیم حالا یه کم آروم شده وراحت خوابیده همش تقصیر این هوای کوفتی اهوازه . بچم آب شده؛ توی این یکماه یک کیلوو نیم وزن کم کرده .غذا به زور میخوره دارو خوردنش هم که هیهاته تا شربت رو میبینه دستم شروع میکنه به گریه .   غر نوشت: توی این هیری ویری هم باباش مرتب تو سرم غر میزنه که تو ازش خوب مراقبت نمیکنی فلان میکنی بهمان نمیکنی و... امان از دست این مردا به جای اینکه کمک کنن تو اعصابن. (شیطان غلبه کرد برمن تو این خط.زهره جونم )   خلاصه اینکه دوستای گلم دعام کنید ....
19 آذر 1392

تولد دوسالگی

تولدت مبارک قشنگم بفرمایید عکس:       وهدیه ها : ماشین هدیه ی بابا و مامان حوله هدیه عمه جون   هدیه های دایی و باباتی و مامان جون :   هدیه عمو جون: هدیه خاله میترا یا به قول ابوالفضل:آلالا :     ...
10 آذر 1392
1